مقدم بودن. جلو بودن. اقدم بودن. تقدم داشتن. سابق بودن. برتری داشتن، وجهۀ کسی یا چیزی بودن. مقابل و برابر او بودن. منظور نظر او بودن: نیا را همین بود آیین و کیش پرستیدن ایزدی بود پیش. فردوسی. رجوع به پیش در معانی مختلفۀ آن شود
مقدم بودن. جلو بودن. اقدم بودن. تقدم داشتن. سابق بودن. برتری داشتن، وجهۀ کسی یا چیزی بودن. مقابل و برابر او بودن. منظور نظر او بودن: نیا را همین بود آیین و کیش پرستیدن ایزدی بود پیش. فردوسی. رجوع به پیش در معانی مختلفۀ آن شود
عمل پیش خوان، عمل بحضورخواهنده، در موسیقی و روضه خوانی یا تعزیه گردانی، خواندن دسته جمعی چند پسر یا دختر با هم بشعر چون براعت استهلالی برابر مستمعین. پامنبری
عمل پیش خوان، عمل بحضورخواهنده، در موسیقی و روضه خوانی یا تعزیه گردانی، خواندن دسته جمعی چند پسر یا دختر با هم بشعر چون براعت استهلالی برابر مستمعین. پامنبری
فضای مرتفع و مهتابی جلو ایوان که سقف ندارد. صحن خانه. (آنندراج) : ای در روش شهنشهی جفت بطاق گردون به درت ز کهکشان بسته نطاق هنگام سلام پیش ایوان تو عرش نازد بجواب ابروی گوشۀ طاق. ظهوری. مجلسش را عرش پیش ایوان و کرسی صندلی مطبخش را آسمانها دود و کوکبها شرار. محمدسعیداشرف (از آنندراج)
فضای مرتفع و مهتابی جلو ایوان که سقف ندارد. صحن خانه. (آنندراج) : ای در روش شهنشهی جفت بطاق گردون به درت ز کهکشان بسته نطاق هنگام سلام پیش ایوان تو عرش نازد بجواب ابروی گوشۀ طاق. ظهوری. مجلسش را عرش پیش ایوان و کرسی صندلی مطبخش را آسمانها دود و کوکبها شرار. محمدسعیداشرف (از آنندراج)
لنگ یا حوله و امثال آن که بعضی کارگران جلو دامن از کمر بزیر آویزند پیش بند پیشگیر، چرمی که آهنگران بر زانو گسترند و کار کنند تا جامه شان نسوزد: از آن درفش فریدون گرفت عالم را که پیشدامن آهنگر صفاها نیست. (سراجانقاش)، هریک از دو قسمت از دامن جلو لباس مقابل پس دامن، خادم پیشکار
لنگ یا حوله و امثال آن که بعضی کارگران جلو دامن از کمر بزیر آویزند پیش بند پیشگیر، چرمی که آهنگران بر زانو گسترند و کار کنند تا جامه شان نسوزد: از آن درفش فریدون گرفت عالم را که پیشدامن آهنگر صفاها نیست. (سراجانقاش)، هریک از دو قسمت از دامن جلو لباس مقابل پس دامن، خادم پیشکار